بغض نشکسته می زند فریاد

تنهایی ، آرامگاه جاوید من است و درد و سکوت ، همنشین تنهایی من

بغض نشکسته می زند فریاد

تنهایی ، آرامگاه جاوید من است و درد و سکوت ، همنشین تنهایی من

ندانستن

سلام

ببخشید که مدت ها نبودم. یعنی بودم و افسوس که نبودم. الان هم نیستم ولی بعضی وقت ها آدم مجبوره بر خلاف میل درونی اش کارهایی انجام بده.

زندگی مشترک ما الان  ۵ ساله شده و اگه نامزدی رو هم حساب کنم ۷ سال. فکر کنم برای شناخت همدیگه فرصت کافی داشتیم و انصافا خوب هم شناخته ایم. به راستی میگم که هیچ نقطه مشترکی بین ما نیست.

من عاشق موسیقی سنتی و او عاشق موزیک به اصطلاح پاپ. همیشه آهنگ هایی گوش می کنه من ترجیح میدم چند دقیقه قبل از خودکشی گوش دهم.

من عاشق عالم سیاست و پیگیر اخبار و اون کاملا بی تفاوت.

من عاشق یاد گرفتن و خوندن و اون بی علاقه. 

من ... و اون ...

نمی دونم چی شد اصلا فکر کردیم می تونیم همدیگه رو خوشبخت کنیم. بعد از ۷ سال هنوز نمی تونیم ۱۰ دقیقه مثل آدم راجع به یک موضوع بحث کنیم.

همیشه بحث هامون به پرخاشگری و داد و بیداد ختم میشه.

در کل شاید روزی ۱۰ دقیقه هم با هم صحبت نکنیم.

الان مدتیه که هیچ حسی بهش ندارم. حتی وقتی گریه می کنه دلم براش نمی سوزه. آدم سنگدلی نیستم ولی هیچ حسی در درونم نسبت به اون نیست.

اصلا انگار وجود نداره. نمیدونم چطور میشه خاتمه داد به این عذاب بی پایان.

نمی دونم.

نظرات 1 + ارسال نظر

سلام آقای بغض ۲۸ ساله خوبی ؟

روز قشنگی داشته باشی ..

توی خلوت پر از همهمه ام که صدایی به صدا نمیرسه ..

اگه میتونی منم دعا بکن که دست من به خدا نمیرسه .

راستی لوگوی وبلاگت خیلی نازه

سپاس از لطفت دوست عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد